-
پر ققنوس خیال
دوشنبه 4 مرداد 1400 23:52
هر دم از عشق، دل از دیده تمنا دارد روی زیبای تو را شوق تماشا دارد رمقی نیست دگر تا به نگاهت گویم چشم از این همه تحقیر دلم وا دارد شب بارانی ما میکده ی وصل تو شد دلت اما به می اش آتش پروا دارد تا که رویید به بالم، پر ققنوس خیال به سرم مشق جنون یکسره سودا دارد قلم اینگونه نوشته ست که فرهاد دلم وسط معرکه ی مهر تو غوغا...
-
در انتظار اربعین...
پنجشنبه 10 تیر 1400 02:49
به اشک چله گرفتم که محترم باشم نوای نوحه ای از شعر محتشم باشم چه شورشیست، که آتش کشیده شعر مرا به لوح دل بنویس،... اربعین، حرم باشم حمید خان محمدی
-
شب هجر...
دوشنبه 7 تیر 1400 14:05
امشب تمام میشود از یک طلوع صبر... فردا چگونه بگذرد از هجر چشم یار؟ حمید خان محمدی
-
خط بطلان خزان است، بهار قدمت...
دوشنبه 31 خرداد 1400 01:01
کاش با اینکه نداری به دل ما نظری بر خیالم بِوزی مثل نسیم سحری دلِ مرده به هوایت پر پرواز نداشت داده بر ما نفس عیسویت، بال و پری زیر باران نگاهت بنشینم شاید حُرم غربت ز بیابان دل ما ببری خط بطلان خزان است، بهار قدمت می دهی بر گل پر پر شده جانِ دگری شده ای زینت تقدیر به میخانه ی عشق ابدی هستی و بر ملت ما تاج سری رسم بی...
-
رخ مهتاب نمایان شده در آب حیات...
سهشنبه 25 خرداد 1400 15:03
در آب عکسی از رخ مهتاب دیده ام دوری ولی درون دلم نقش بسته ای حمید خان محمد ی
-
خسته از پرده دری های نگاهش...
شنبه 15 خرداد 1400 10:56
در قافله، ای کاش مرا همسفری بود سهم من از این راه فقط دربه دری بود سو سو ی شب تارِ خیالم، به ره عشق یک جلوه ی نور از رخِ قرصِ قمری بود تقدیر رقم خورده چو پروانه بسوزم پر میزدم از شوق اگر بال و پری بود گم کرده رهی دست به دامان تو گشته بر میکده ی چشم تو انگار دری بود گفتم که دوای دل ما رحم بود رحم امید که شاید به دلت،...
-
بارش باران...
چهارشنبه 5 خرداد 1400 00:11
خبری شد که همه غرق تحیُّر ماندند آسمان گریه و ما خسته از این کج فکری حمید خان محمدی
-
کودک کفاش..
سهشنبه 28 اردیبهشت 1400 17:02
نحسی انگار فتاده سر راه پسرک دیده ی کودک کفاش پر از باران بود تشنه از بی کسی و جرعه ی آبی می جست او نفهمید عطش، میله ی این زندان بود حمید خان محمدی
-
تنهایی...
دوشنبه 27 اردیبهشت 1400 09:19
تنهایی ام نگارش تصویر خانه شد ای کاش لحظه ای بنشینی مقابلم حمید خان محمدی
-
عید فطر آمده و می طلبم عیدی را...
شنبه 25 اردیبهشت 1400 00:38
باید که جان به راه وصالت فدا شود باغ نگاه مهر تو بر تن، ردا شود فطریه ی دلم ، همه شوق نگاه یار ای کاش عاقبت، به تو دِینم ادا شود مجنون به معبد آمده بهر نیاز دل لیلی کجاست تا که بیاید خدا شود گویا مسیح بر رخ ماهت دمیده است تا وقت صبح، بر دل ما مقتدا شود پیراهنی که بوی تو گر آورد به مصر صد یوسف از شمیم بهارت، گدا شود...
-
درد فراقی دارم و...
جمعه 17 اردیبهشت 1400 03:19
عشق باعث شد که عاجز باشم از صبر فراق کاش یک دریا ببینم چشم پر مهر تو را حمید خان محمدی
-
و تَصَدَّق پدر خاک نظر کن به گدا...
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1400 02:17
حب تو گر بنشیند به نهان خانه ی دل می زند شعر و غزل بر سر کاشانه ی دل نام مولا به زبان آمده امشب، سر و پا مست گشتیم ز شور می و پیمانه ی دل ما که هستیم... چه هستیم... نمی دانم من این چه عشقیست که آتش زده بر لانه ی دل و تَصَدَّق پدر خاک نظر کن به گدا تا شود باعث آرامش و سامانه ی دل کاش قسمت شود ایوان نجف در شب قدر شنوم...
-
دلم ز فصل بهارت هوای جانان کرد
جمعه 3 اردیبهشت 1400 13:20
دلم ز بوی خیالت هوای باران کرد نگاه نافذ چشمت، مرا چه ویران کرد کنار ساحل یادت نشسته بودم تا هوای شرجی عشقت وزید و توفان کرد چه شد نسیم جدایی دمید و رویت را به پشت ابر سیاهی شبانه پنهان کرد خوشا که یوسف مصری ز بی محلی ها در آخر عشق زلیخا به لطف جبران کرد اگر نشد که بنوشم شراب آغوشت غم از دلم، همه شب یاد یار، درمان کرد...
-
دریای دلم پر ز تلاطم شده است...
سهشنبه 17 فروردین 1400 18:48
خورده تقدیر که غمگین فراق ش باشیم باید از عشق بسوزیم و بَلا کَش باشیم نیست امید، به ما رو کند اقبال نظر کاش یک گوشه ی تصویر نگاه ش باشیم درد تنهایی و دوریت، قبول است قبول قسمت اینگونه رقم خورده در آتش باشیم سوز سرمای غزل گفت به چشمم، باید تا ابد منتظر فصل بهارش باشیم شده هر ثانیه انگار برایم ده سال چقدر میگذرد سخت،...
-
شهد شهادت...
دوشنبه 2 فروردین 1400 01:40
چه قَدَر شهد شهادت به دلم شیرین است خاک پایت به سحر، ملجأ هر مسکین است سالها عکس تو را مردم کشور دیدند کس نپرسید چرا بال و پرت خونین است!؟ حمید خان محمدی
-
تشنه ی چشمان تو...
یکشنبه 1 فروردین 1400 11:36
فریاد زنان گویم و این هست مسیرم هستی به فلک بر من تنها... ، تو امیرم ای کاش که در خواب من آیی و ببینی من تشنه ی چشمان تو در قلب کویرم با جلوه ی چشمان تو غوغا شده در دل ای کاش در این عشق بمانم و بمیرم حاشا اگر افتاد به میخانه ات این ره از دست کسی غیر تو پیمانه بگیرم مجنونم و در حسرت آغوش بهارت عمریست گرفتار م و در بند...
-
حول حالنا...
شنبه 30 اسفند 1399 11:30
گفت... ، بکوبم در میخانه را خواست بسازد من ویرانه را گفت خجولی نکن از عجز خویش نیست هرج، کرده ی دیوانه را گفت بزن قید تعلق ز عقل سر بکش این جرعه ی پیمانه را گفت بهاری شو و باران بگیر تا شنوی نغمه ی مستانه را مژده بده آمده فصل بهار بر سر سبزه بزند شانه را گفتمش ای کاش بهاری شوم راه نما کن من بیگانه را گفت به تن جامه...
-
تو دوری از برم دل در برم نیست...
چهارشنبه 20 اسفند 1399 18:30
نگار مه جبین من کجایی ای عشق آتشین من کجایی ازل ما را به یادت آفریدند بهار اولین من کجایی به ملک عشق تو ما را غمی نیست شه بالا نشین من کجایی نفس بر سینه ی عاشق رسیده بلاها در کمین من، کجایی صدفهای نگاهم مات مانده به دریاها نگین من کجایی خوشا زندان پر مهر نگاهت که شد حصن حصین من کجایی برای دیدنت صبرم سر آمد نگاه آخرین...
-
ای حسرت شبهای بارانی من برگرد...
جمعه 8 اسفند 1399 02:05
ای حسرت شبهای بارانی من برگرد آخر چگونه با فراقت میتوان سر کرد در آتشم سوزاند و خاکستر به بادم داد خورده مرامی که نگاهت برملا می کرد دریای چشمانت بلای حال مجنونم سهم من از گرمای آغوشت... هوای سرد آنقدر باریدم ندارم نای روییدن سبزی رویاهای من هم شد به رنگ زرد یک عمر سنگ عشق تو بر سینه کوبیدم حالا بگو عشقت چه چیزی...
-
ذکر علی (ع) میگویم...
پنجشنبه 7 اسفند 1399 01:27
به لبم شعر و ثنا، ذکر علی(ع) میگویم گفت عالم به صلا: ذکر علی(ع) میگویم خواب ایوان نجف دیدم و ناگه پر شد سرم از شور صفا، ذکر علی(ع) میگویم کرد مدهوش خود از بدو ورودم به حرم نور ایوان طلا، ذکر علی(ع) میگویم در حرم اذن دخولم نشد از خجلت اثم نیست نایی به نوا، ذکر علی(ع) میگویم برد غفلت همه عمرم کرده سرباز انگار زخم صد جور...
-
در محکمه ی خویش نشد تبرئه ی دل
چهارشنبه 22 بهمن 1399 23:22
عرق شرم به پیشانی ام از حسرت ها عاقبت جان دهم از سوز غم غربت ها در سرم داد ز بیداد و گله پشت گله چون که نوشیده ام از طعم بد جرأت ها سخن از محکمه ی خویش که آمد به میان ناگهان خم شده از شرم، قد حیرت ها سالها منزجر از قصه ی اعمالم لیک قلبم آکنده شد از کینه و از نفرت ها برد کابوس تغافل همه ی عمرم را سوخت در خواب زمستانی...
-
کس نفهمید دل ما چه سخن ها دارد
دوشنبه 13 بهمن 1399 21:11
مُرد امید ولی دل کمک حالم بود اشک چشمان تو هم ناظر احوالم بود زیر باران خزان غرق نگاهت گشتم اولین جوشش سرچشمه ی اغفالم بود آنچه بعد از غم دوریت دلم را سوزاند خط بطلان تو بر دفتر اعمالم بود نشد امسال ببینم رخ ماهت... ای کاش رؤیت قرص قمر، روزی هر سالم بود طالع انگار رقم خورده که از روز ازل چشم پُر اشک، ز هجران تو،...
-
ما خانه نشینان به همراهی باران....
جمعه 10 بهمن 1399 09:42
همخانه ی بارانم و آتش گرفته خانه ام با دیگران مانوسم و با خود ولی بیگانه ام یک عمر باریدم نشد آرام این دلشوره ها انگار کاری کرده ای با این دل دیوانه ام پیمانه بر پیمانه زد تقدیر تا لوحی نوشت کوبید اسمت را قلم بر سر در میخانه ام رویای آغوشت کویر یاد را دریا نبود بر این حقیقت رو زدم، چون دود شد افسانه ام شمع وجودت خنده...
-
دلشورا هایم مانده و....
یکشنبه 21 دی 1399 19:05
آخر چگونه می شود با دلهره سر کرد شب تا سحر باید دعا با قلب مضطر کرد نفعی نبود از ادعای عاشقی، تنها فریاد لافش گوش عالم اینچنین کر کرد گمگشته ایم از درد عشق و داغ تنهایی باید به جای غمگساری فکر دیگر کرد از سوی ایوان نجف آمد نوای عشق باید توسل بر نگاه مهر حیدر(ع) کرد حیدر(ع) که شور انداخت بر قلب سپاه حق کاری که با درب...
-
عمریست ملولم از این سستی اعمال
جمعه 19 دی 1399 19:00
تقدیر به ما گفت، رقم می خورد هر سال روزی شود آیا زنم از روی مه ت، فال؟ تا کی به دلم توبه و تا کی به لبم ذکر عمریست ملولیم از این سستی اعمال امید به اعمال دیانت!... چه بگویم با یک گنه از روی جهالت شده پامال از فرش مرا می برد آن سوی دل عرش گر جلوه کند بر دل من طایر اقبال ما غرق گناهیم وَ دلخوش به نگاهیم یک گوشه نگاه تو...
-
دلم تنگ نگاه مهربانت شد
شنبه 13 دی 1399 08:19
خیالم با صدای شُرشُر باران صفا می کرد نوای روضه ی ترکی، دلم را مبتلا می کرد همان روضه، که عمه، روز عاشورا برایم خواند همان روضه که حاجتمند را حاجت روا می کرد سه سالی قسمتم شد تا کنار عمه ام باشم در آن ایام تنهایی، چه الطافی به ما می کرد به یاد سوره ی حمدی که در شبهای بیماری کنار بسترم میخواند و آهسته، دعا می کرد به...
-
راز یک تقصیر بی پایان
یکشنبه 7 دی 1399 17:20
تقصیر تو! ...تقصیر من تقصیر این دل بود دل کندن از عشقت برایم، حل مشکل بود شد قبلگاهم طاق ابرویت... به قصد قرب خواندم نماز عشق تو، آنهم که باطل بود شبنم چکید از لاله های سرخ آغوشت نوشیدم از دستان تو، اما چه حاصل بود آتش کشیدم بیشه زار خاطراتت را آنجا که آهوی خیالم، بهرمنزل بود آن را که در دریای مهرت غرق خود دیدم کشتی...
-
مادرم خورد زمین عرش الهی لرزید
پنجشنبه 4 دی 1399 12:23
( از زبان امام حسن علیه السلام) سرگیجه یی دارد سرم... چیزی نمی گویم از غصه های مادرم چیزی نمی گویم هر روز پنهان میکند روی خود از بابا چون صورت ش دارد ورم، چیزی نمی گویم از سیلی سنگین آن مرد خدا نشناس زخمی شده بر پیکرم چیزی نمی گویم دیدم چگونه بر زمین خورده در آن کوچه از راز چشمان ترم...چیزی نمی گویم آه از در و دیوار...
-
امشب ابری ام و میبارم از این غم هایم
سهشنبه 2 دی 1399 16:30
می چکد اشک از این چشم و دل بارانم خبری داد، غزل گفت، که من حیرانم درد ها دارم و مینالم و سرگردانم گوش کن، قصه ی باریدن دل می خوانم غل و زنجیر زدی با نگهت، پایم را نیست نایی و گرفتی ز نفس، نایم را آخرش باز نکردی تو گره هایم را من زمین خورده ی عشقم، همه را می دانم تا به مقصود رسیدی، چه رهایم کردی! وسط معرکه ی عشق، فدایم...
-
غنچه ی پرپر من
پنجشنبه 27 آذر 1399 20:03
پسرم تشنه لبی... با لب خشکت چه کنم تیر خوردی... و با خنده ی رویت چه کنم هر چه گفتم که تلظی مکن ای غنچه ی گل منم حیران شده از داغ گلویت، چه کنم؟ حمید خان محمدی