غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

سال تحویل شد و هجمه ی غم ما را برد...

ای خوش آن روز که چشمان تو بیمارم کرد

جلوه کردی و به یکباره گرفتارم کرد


کُنج تنهایی خود گرم نگفتن بودم

غزلی آمد و آلوده به گفتارم کرد


قامت عشق به محراب جنون می بندم

قافیه ریخت و از شعر تو سرشارم کرد


ساحت قُدسی معشوق به دل انشاء گفت

از میِ حیرتِ اسمائیه پُربارم کرد


عذر تقصیر به کس نیست میان حسرت 

عافیت خواهی ما بود که سربارم کرد


نَقل بد مستی در میکده ها کوک شده ست

این چه شوریست که نُقل سر بازارم کرد


خواب دیدم رُخ مهتاب به آب افتاده

شوق یک لحظه تماشای تو بیدارم کرد


سال تحویل شد و هجمه ی غم ما را برد

آری آخر غم دوریت سرِ دارم کرد


حمید  خان محمدی


                 ...♡*♡عید نوروز مبارک♡*♡...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد