-
ندای صبح گاهی...
شنبه 19 شهریور 1401 07:03
شنید این ندا را خماری ز ساقی بنازم به چای غلیظ عراقی حمید خان محمدی
-
اراده های الهی... چه باک از غم دوری
شنبه 22 مرداد 1401 19:21
َبرای دیدن رویت دلم چه طوفانی ست به اشک... حال و هوای شبم چه بارانی ست دلم خرابه ی امید وصل رویت شد بهای عشق غم است و حدیث ویرانی ست درین زمانه فقط عشق هم کلامم بود به روی پیکر آن هم نشان پیکانی ست گُلی که باد بهاری خبر ز بویش داد خوراک و خواب و خیال و امید گلدانی ست ز زخم هجر ملالت کشیده ام هر دم برای چشم تو انگار...
-
نقش قالی...
شنبه 18 تیر 1401 11:21
حال نامعلوم ما حالی به حالی می شود نیست راهی جز مدارا،... چند سالی می شود در میان جنگ شاید ها و بایدهای دل چشم غرق رنگ های نقش قالی می شود نقش گفتم، آری آن نقش نگار یار بود اینچنین مرغ خیالم لاابالی می شود هر سحر دنبال تو گشتم به میخانه ولی عکس در پیمانه تصویری خیالی میشود تا گرفتم جان به یادت، باز افتاد از نفس هر دمم...
-
مصور الصور...
دوشنبه 6 تیر 1401 14:58
هر کجا مینگرم روی تو را می بینم این چه ظلمی ست که هر دم به خیالم باشی حمید خان محمدی
-
مقام جعل ندارم...
سهشنبه 31 خرداد 1401 08:04
به جعل ما که نبود شدت گرایش عشق عنایتی بنما رَفض خود مکن ز دلم حمید خان محمد ی
-
اسب وحشی خیالم، به کجا میبریَم..
دوشنبه 16 خرداد 1401 23:29
به هلالی که درخشان شده از جلوه ی تو آسمان شبم ای کاش منقش باشد مشق چشمان تو در ذهن، صفایی دارد اسب وحشی خیال است، که سرکش باشد حمید خان محمدی
-
انشاء نفس...
شنبه 7 خرداد 1401 14:02
خوابم که برد حال و هوایت مرا گرفت انشاء نفس کرده ام اما چه سود از این حمید خان محمدی
-
اگر که خورده مرامی به سینه ات مانده...
جمعه 30 اردیبهشت 1401 19:34
ز جلوه های نگاهت که دیده ام تر شد زمان زخم جداییِ مان، مقدر شد سرای خاطر شعرم چنان مکدر شد ز سوز آهِ بلندِ گلی که پر پر شد صدای صاعقه ای گفت... آسمان بارید قلم به دفتر اشعار... ناگهان بارید دلم ز باده ی چشمان نافذت ، دم زد دمی که شعله به جان تمام عالم زد تمام شهرِ تَغزُّل، جنون... به نامم زد تبر به ریشه ی آن خانه ی...
-
قسم به نام علی (ع)
پنجشنبه 18 فروردین 1401 14:59
قسم به نام علی(ع) گر دوباره زنده شوم سرم به تیغ دهم باز به عشق روی علی (ع) حمید خان محمدی
-
فال نیک...
چهارشنبه 17 فروردین 1401 17:54
به فال نیک گرفتم که سال نو شاید نسیم باد بهارت به صورتم بوزد حمید خان محمدی
-
دم رفتن همه تن غرق نگاهش گشتم...
چهارشنبه 17 فروردین 1401 17:50
با کس این دل چه کنم درد دل ابراز نکرد بال و پر داشت ولی میل به پرواز نکرد گفت، عالم ز پی نام و نشان آمده است آه دم داد و هویت به کس احراز نکرد زخم صد تیغ ملامت به تنش خورد ولی لب فرو بست و بساط گله، آغاز نکرد بی سپر، داشت که با تیر قضا میجنگید هیچکس را هم از این قائله، همراز نکرد هر چه گفتم که حذر کن ز هدف های محال سر...
-
و من یمت یرنی...
چهارشنبه 4 اسفند 1400 09:52
و من یمت یرنی، مؤمنین و یا کفار چه وقت شیرینی، مرگ در کنار علی (ع) حمید خان محمدی
-
هدیه ی الهی...
چهارشنبه 4 اسفند 1400 09:51
خدا مرا به وجودت هدیه ای بخشید همین که با منی انگار صد گوهر دارم حمید خان محمدی
-
مجال آه...
چهارشنبه 4 اسفند 1400 09:47
مجال آه ندارم ز درد دوری تو بیا و ماه نگاهت نهان مکن ز دلم حمید خان محمدی
-
صدای قیل نشاید ز قال ما آید...
پنجشنبه 21 بهمن 1400 12:03
ای دل، بسوز و دم مزن عشق محال را باید که شست این همه خواب و خیال را آخر نخورده ایم، پس از صبر و انتظار یک جرعه از شراب رخ بی مثال را آری! شکست از تو و صد تکه پاره شد تا دید در خود، آینه، نقش جمال را آن را که معرفت به دلش راه بسته است بر سینه می زند ز چه سنگ وصال را؟ دست زمان فقط شده یارم به روزگار خوابانده موج سرکش هر...
-
شب یلدا...
پنجشنبه 21 بهمن 1400 12:00
((آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود)) شب یلدا که تفأل زدم این بیت آمد واژه در واژه مرا قدرت تفسیر نبود حمید خان محمدی
-
مَن یَمُت یَرَنی...
پنجشنبه 11 آذر 1400 11:23
ببار حضرت باران که دل پریشانم به جان دوست که محتاج بوی بارانم ببار بر دل خون گشته از جنون، ای عشق ببین ز درد فراق و وصال، گریانم دلا مزن سر فریاد، ناله های سکوت که از درای قلم تا قدر نمی دانم خوشا به بقعه ی جنت نشان شاه نجف جهان که خرم از او هست... من هم از آنم <<قسم به وعده ی شیرین (مَن یَمُت یَرَنی)>>...
-
گفتم به خود از یار....
یکشنبه 16 آبان 1400 19:45
گفتم به خود از یار نه اینکه خبری شد!... از سنگ دلی شیوه ی او پرده دری شد هر فکر و خیال از اثر گردش چشمش بین اگر و باید و شاید سپری شد تفسیر من از آمدن ابر جدایی باران نمایان شده از چشم تری شد افسوس در این چشمه ی چشمان محبت از عشق فقط قسمت ما، بی ثمری شد صد واژه تغزل به سرم آمده انگار لب باز نکرده همه از در به دری شد...
-
امان از غریبی...
شنبه 8 آبان 1400 00:39
بر لبم مهر خموشی زده غربت... اما حرف ها میزند این چشم، که دریای غم است حمید خان محمدی
-
یا امام الرئوف....
جمعه 7 آبان 1400 20:08
جلوه کن با نگه ت بر دل و بشکن قفسم بوی پیراهن تو تازه کند هر نفسم چند سالیست که این حال دلم بارانیست دل بریدم ز همه نیست در این خانه کسم چاره ای نیست به جز دیدن ایوان طلا بطلب این تن رنجورِ پر از خار و خسم کاش میشد که ببارم سحری ، کنج حرم من به قربان تو ای مونس و فریاد رسم یک نفر باز گمان کرده کبوتر شده است پر پرواز...
-
میسوزم از فراق تو ای شمع محفلم...
دوشنبه 12 مهر 1400 00:30
هرگز نمی رود غم و اندوه از دلم تا آن زمان که از دلِ دلدار غافلم انگار در حوالی میخانه ی غزل یک جرعه از نگاه تو شد شمع محفلم گر شرط وصلت، آتش عشق و فراق توست بر سوختن به راه وصال تو قائلم حتی خدا که زد به دلم نقش بندگی مهر تو را سرشت به یکباره در گلم صد بار توبه کرده ام از حال خویش و باز بر قبلگاه چشم سیاه تو مایلم شب...
-
خرابم... خرابم... خمارم... بماند
پنجشنبه 1 مهر 1400 18:23
بماند که دور از نگارم، بماند بماند که من بیقرارم، بماند بریز از نگاهت به کف، باده را چون خرابم... خرابم... خمارم، بماند دَرای غزل زد صدایت، بدانی که صبری به سینه ندارم، بماند فراقت، جوانی به پیری رسانده خزان زد به فصل بهارم، بماند به کتمان عشق از نگاه ملامت چه دانی؟!... درون حصارم، بماند بنازم به بزم قضا و کتابَت رقم...
-
ای وای که با این دل دیوانه چه جنگی ست...
شنبه 13 شهریور 1400 00:21
آغوش تو در خواب... چه تصویر قشنگی ست ای وای که با این دل دیوانه چه جنگی ست چشمان تو سرچشمه اشعار دلم بود عمری ست عبادت کده ام این بت سنگی ست یک گوشه نگاهت به خیالم زده امشب زنگار، تو بردار، که دل زنگیِ زنگی ست حتی به فراق تو غزل، اشک فشان است تشویش شبانه تشری زد که:چه ننگی ست؟ فهمیده ام حالا که در تاب و تب عشق یک رنگ...
-
چشمان ترم...
یکشنبه 7 شهریور 1400 00:54
دگر از ماه جمالش، خبرم نیست که نیست عاقبت بر سر کویش گذرم نیست که نیست از همان لحظه ی فقدان و غم دوری او ذره ای خواب به چشمان ترم نیست که نیست روشن از نور وجودش همه دنیای مثال به دم فجر طلوع ش، اثرم نیست که نیست دم به دم میطلبد، پر کشم از شوق وصال چه کنم... سوخته ام... بال و پرم نیست که نیست آنچنان شعله زده بر می و...
-
همین که گفت اَنا بنُ عَلیٌ اِلحیدر(ع)...
سهشنبه 26 مرداد 1400 02:46
زمین کرببلا پُر ز یاس پرپر شد فَقطَّعوا بِسُیوفٍ، علی اکبر(ع) شد همین که گفت اَنا بنُ عَلیٌ اِلحیدر(ع) تمام تن، هدفِ ضربه های لشگر شد عدو ز کینه عمودی، به فرق سر کوبید میان اهل حرم، ناله ها مکرر شد به هر کجا نظرش جلب شد، علی(ع) میدید ز داغ شبه پیمبر(ص) ، پدر مکدر شد و خَدَّعوا، پدرش بوسه بر لبانش زد ز غصه چشم ملائک در...
-
آسمان کاش بسوزی و بباری یک دم...
دوشنبه 25 مرداد 1400 02:28
دل زهرا (س) از این روضه مکدر گردد که حسین ش نتوانست حرم بر گردد آسمان کاش بسوزی و بباری یک دم تا که لب های علی اصغر (ع) او، تر گردد در کلنجار نگه داشتن قنداقه نتوانست حریف تن بی سر گردد پشت خیمه پسرش را به دل خاک سپرد چون که پنهان، تن طفلی ز مادر گردد مادرش گفت ببینم پسرم را... شاید شب تاریک مرا، ماه منور گردد حمید...
-
یک زینب (س) و یک کاروان...
پنجشنبه 21 مرداد 1400 23:43
نور چشم همه ای، زینت دوش پدرم پسرانم به فدایت که تویی تاج سرم چه قضا و قدری کاش که اینگونه نبود مانده بر دوش من از رفتن تو، بار حرم حمید خان محمدی
-
خندید پدر تا که زدم حرف برایش
پنجشنبه 21 مرداد 1400 00:46
صد شکر، عمو... عمه... در این قافله دارم چادر به سرم، ارث از این سلسله دارم شب ها چه قشنگ است، عجب منزل و ماه یی شَبتاب و ستاره، به نظر چلچله دارم خندید پدر تا که زدم حرف برایش شیرینم و از دست عمویم صله دارم زیبایی مهتابِ شبِ کرببلا هیچ اما ز خَس و خاک بیابان، گله دارم بابا ته گودال، وَ ما هم تک و تنها در پای خود انگار...
-
از بلاها، دل حُر گر خبری داشت، نداشت
چهارشنبه 20 مرداد 1400 00:48
پسر فاطمه (س) راه دگری داشت، نداشت حرف او در دل لشگر اثری داشت، نداشت راه بستند به روی پسر فاطمه (س) ، پس به جز از کربُبلا، او گذری داشت، نداشت کاش دلسوز زن و بچه شود یک کوفی غیرتِ مردِ عرب، اَر ثمری داشت، نداشت خود از آغاز غلط بود که بستند مسیر از بلاها، دل حُر گر خبری داشت، نداشت کربلا تا به خودش دید که سقا آمد شب...
-
نوای محرم...
سهشنبه 19 مرداد 1400 01:20
شال مشکی دلم پیمانه در غم میزند آسمان نینوا از رنگ خون دم میزند پهن گشته بستر بیماری و درد و بلا قلبهای عاشقان شور محرم میزند در فراق کربلا مرغ خیالم روز و شب نقشی از درب حرم را روی پرچم میزند اشکهای چشم مجنون حال باریدن گرفت از عزا، مستانه بر دریای زم زم میزند گوش عالم می شنید از کاروان نوحه خوان با نوای روضه ها، بر...