-
کشتگان راه عشق
پنجشنبه 10 مهر 1399 21:45
رفته بر بادی تمام دودمان، را دیده یی؟ سرکشیِ شعله های آسمان را دیده یی؟ جرعه ای از جام وصل تو دهد عمری ابد در طریق وصل خود، این کشتگان را دیده یی؟ تیر طوفانیِ آن برق نگاهت کشته است خود نشانه رفته یی، قوص کمان را دیده یی؟ جان ناقابل فدای لیلی خود کرده است فخر مجنون شد ولی، جانِ گران را دیده یی؟ در کمینگاهِ کماندارانِ...
-
در آن وقت فرج از روی لطف، اُنظُر الینا...
چهارشنبه 9 مهر 1399 14:06
شکسته قلب من یابن الحسن(عج) گوشه نگاهی به جز کوی وصال تو نمانده هیچ راهی به دنبال چه هستم خود نمیدانم ولیکن به هر جا سر زدم جانا ندیدم جز تباهی اگر چه دامنی آلوده دارم لیک بنگر عزیز مصر هم باشد درون قعرِ چاهی دو صد کوه گنه بخشیده ای هر دم به یک کاه چه سازم ماه عالم در بساطم نیست کاهی نگاه مهربانی کن بر این ذره که...
-
جلوه ی نور
دوشنبه 7 مهر 1399 21:52
درد ما با جلوه ی نور تو درمان می شود در دل دریای ما اینگونه طوفان می شود یک نظر از روی رحمت، پرده اندازد ز چشم قطع علقه از جهانی سهل و آسان می شود حمید خان محمدی
-
لیلی دوران
شنبه 5 مهر 1399 16:33
دلبرم رفت و دلم آتش و گریان شده ام متنفر شدم از خویش و گریزان شده ام جن و انسان همه در خدمت نیکان اما خسته از هیمنه ی ملک سلیمان شده ام رفته آن کس که جز او نیست مرا جان و تنی فارغ از لذت شیرین تن و جان شده ام نیست راهی به در خانه ی ما، درب مزن ناگهان گفت و دل آزرده و حیران شده ام گفتمش دست بدامان تو ام تاج سرم رفت آن...
-
قطره اشک
چهارشنبه 2 مهر 1399 22:29
کرد پنهان چو ز دیده رخ مهتابش را داد یک لحظه به لیلی دل بیتابش را غفلتی بود که هر دم به سراغش میرفت زین جهت داد زکف آن همه آدابش را گفت بر خویش که ای کاش رسد وقت وصال کرد بر دیده حرام تا به ابد خوابش را به شماره همه اسماء الهی می گفت برد بر عالم بالا تن و محرابش را زمزمه بر لب ش این بود، بنوشم یک دم کاش یک جرعه یی از...
-
قد رعنا
چهارشنبه 26 شهریور 1399 10:58
ای تجلیگاه ارکان کرم ای دوا ای مرهم زخم تنم آمدم بهر تماشای رخت پر شد از باران تو، چشم ترم روی تو در حوض خانه دیدنیست پس بتاب ای ماه تاب هر شبم گر ببینم قد رعنای تو را جان نا قابل فدایت می کنم میزنم فریاد سر مستی اگر بر رخ زیبای تو بوسه زنم خنجری شدبر دل دریایی ام جزر و مد پلک چشمت ای صنم حمید خان محمدی
-
حسرت دل
سهشنبه 25 شهریور 1399 17:13
بنویسید کشیدم غم بسیارش را در دل خویش نهادم همه اسرارش را سالها میگذرد تا که شوم پیر غمش درنَوَردیده ام از روز ازل نارش را کاش در قوس نزولم بنویسند مرا بیند آن جلوه ای از نور رخ یارش را دست کوتاه شد از عالم وحدت ای کاش تا که حق جمله نگیرد همه آثارش را مترتب شده بر قلب من آن سیل گناه هبه ای کاش دهد بنده ی دربارش را...
-
نشان عشق لیلی
شنبه 15 شهریور 1399 19:36
کنم جان را فدایت عاقبت ای عشق پنهانی که شیرین باشد آن دیدار، می دانم که میدانی چه خوش باشد اگر مجنون وصال لیلی اش بیند طلوع صبح می آید پس از شب های طولانی گذر افتد ز سوز دل سحرگاهان به کوی دوست عجین شد قطره ی باران در آن دریای طوفانی چه فخری میکند مجنون دیوانه اگر روزی نشان عشق لیلی را زند بر روی پیشانی نگاهم کاش...
-
لحظه دیدار
شنبه 15 شهریور 1399 19:24
دل به روی مه زیبات گرفتار شده است از ازل تا به ابد وآله و بیمار شده است زین سبب بود که افتاد ز چشمش پرده گویی از خواب خودش سر زده بیدارشده است دید تقدیر که بر گنبد دوار نوشت نور هستی همه اش نقش رخ یار شده است گفت ای کاش که من لایق دیدار شوم وقت دیدار نشد حاصل و بیمار شده است بعد از آن بال و پرش سوخته در آتش عشق قصه اش...
-
سرخوش
چهارشنبه 12 شهریور 1399 22:43
سرخوشم رقص کنان فارغ شدم زین روزگار شکر میگویم همی بر آستان کردگار زد رقم سهم مرا تقدیر و اینگونه نوشت تاکنار یار دیرین، شاد باشم آشکار این بود رویای عاشق کی رسد وقت وصال بشنود حرف دل اش را ،همچو یک آینه دار میشوم مدهوش از لعل لبت ای ماه ناز نور چشم دلبرم جان را برد تا احتضار گرد شمع عاشقی چون سوخت این بال و پرم کاش...
-
بزم عشق
چهارشنبه 12 شهریور 1399 20:25
عشق تو جاری شده، چون رود، در رگ های من دم به دم میگردد از دل، محو، این غم های من صرف میشد بی جهت، اوقات عمرم روزو شب تا که خورشید تو آمد از پسِ شب های من بعد از آن روی تو شد آیینه ی وصف جمال نوشم آن لعل لبت، ها این بود سودای من ناز معشوق خریدن، نیست همسو با خرد بزم عشق جای می است و این دل تنهای من دلبرم با ناوک خود...
-
گر دهی اذن هوای وطنت آقا جان...
چهارشنبه 12 شهریور 1399 16:03
دل من آمده سوی حرمت آقا جان نظری از سر لطف و کرمت آقا جان در بهشت حرمت خیل ملائک هستند از پی زاری و درد و المت آقا جان می کشم منت اگر اذن دهی تا بنهم دیده بر خاک کف هر قدمت آقا جان گر کند زنده مسیحا به دمی میت را زنده شد خیل مسیحا به دمت آقا جان می کند یوسف مصری ، مباهات جمال تا که چشم اش فتد اندر صنمت آقا جان به...
-
حاجتی داده آن پنجره فولادت باز...
سهشنبه 11 شهریور 1399 10:31
من وداع می کنم ازتو که به صد سوز و گداز حسرتی باشد از آن اشک شب و راز و نیاز یا رئوف بال و پرم سوخته از صولت عشق در سحر باریدم تا که بفهمم آن راز قلب من شعبه ای از مقبره ی قدسی تو پس وداع گفتن من با شه عالم چه نیاز گرچه دل در گرو مسجد گوهر شاد است حاجتی داده آن پنجره فولادت باز هر کسی در طلب حاجتی از درگه توست جرعه یی...
-
دل داده ام بر درگه ت ای ضامن آهو رضا (ع)...
سهشنبه 11 شهریور 1399 08:57
بر گنبدت از راه دور آقا سلامی میدهم چون قاصدک پر می کشم بر تو پیامی میدهم دنبال آن صحن و سرا دائم به هر سو میدوم از دام زلفت بر همه مرغان قیامی میدهم پر میکشم از این دیار تا بگذرم از نفس خویش بر دست خدام حرم یک لحظه جامی میدهم در و گهر میریزد از گرد لبت ای ماه ناز می نوشم آن آب حیات بر شعر جانی میدهم می بارد آن ابر...
-
من از خرما به سلمان دادن این بیت فهمیدم...
دوشنبه 10 شهریور 1399 18:09
کنار مضجع نورانی ات همواره مسکین است که با اشک و فقان گوید، دلی دارم که غمگین است علی موسی الرضا (ع) روحی فداک ، ای قبله ی حاجات گره افتاده بر کارم ، چه اسماء تو شیرین است به گرد شمع تو میگردم و می سوزم از عشقت ندارم توشه ی راهی که هرچه بوده ننگین است در احوالات خود بودم که آمد عالمی خاضع دعا می کرد و من گفتم، خدایا...
-
یا رضا (ع) یک دم نگاهی کن بر این بی بال و پر...
دوشنبه 10 شهریور 1399 13:58
بر در بارگه ات سر میگذارم بی دریغ در هوای کوی تو دل میسپارم بی دریغ تا نگاهم بر ضریح تو فتاد ای ماه ناز شسته شد رنگ خزان آمد بهارم بی دریغ زائران هم در کنار مضجع نورانی ات طالب گوشه نگاهی، ای نگارم، بی دریغ یا رضا (ع) یک دم نگاهی کن بر این بی بال و پر می کنی با ناوکت هر دم شکارم بی دریغ یک نظر بر گنبدت ، عمر درازم می...