غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

صدای پای توهم دوباره پیچیده...


به گوش می رسد از دل صدای تکراری

به پشت درب نشسته گدای تکراری


عنایتی وَتَصَدّق به ما لطافت کن

چرا که آمده ام با دعای تکراری


فقیر و مُفلسم ای جلوه ی تمام حُسن

منی که پر شدم از ادعای تکراری


نشسته باز به دوشم غرورِ ذکر و سجود

به خویش گفتم امان از ردای تکراری


در انتظار نگاهت به خود فرو رفتم

به خون تپیده ام از این جفای تکراری


همین که گم شده ام در اتاق آیینه

برای خویش کشیدم خدای تکراری


صدای پای تَوهُّم دوباره پیچیده

خموش کی شود از سر، نوای تکراری


حمید خان محمدی