غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

از بلاها، دل حُر گر خبری داشت، نداشت

پسر فاطمه (س) راه دگری داشت، نداشت

حرف او در دل لشگر اثری داشت، نداشت


راه بستند به روی پسر فاطمه (س) ، پس

به جز از کربُبلا، او گذری داشت، نداشت


کاش دلسوز زن و بچه شود یک کوفی

غیرتِ مردِ عرب، اَر ثمری داشت، نداشت


خود از آغاز غلط بود که بستند مسیر 

از بلاها، دل حُر گر خبری داشت، نداشت


کربلا تا به خودش دید که سقا آمد

شب تاریک سماء ش، قمری داشت، نداشت


حمید خان محمدی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد