فریاد زنان گویم و این هست مسیرم
هستی به فلک بر من تنها... ، تو امیرم
ای کاش که در خواب من آیی و ببینی
من تشنه ی چشمان تو در قلب کویرم
با جلوه ی چشمان تو غوغا شده در دل
ای کاش در این عشق بمانم و بمیرم
حاشا اگر افتاد به میخانه ات این ره
از دست کسی غیر تو پیمانه بگیرم
مجنونم و در حسرت آغوش بهارت
عمریست گرفتار م و در بند و اسیرم
حاجت به سر کوی تو آورده ام امشب
از روز ازل بر در این خانه فقیرم
حمید خان محمدی