غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

دل داده ام بر درگه ت ای ضامن آهو رضا (ع)...

بر گنبدت  از راه  دور آقا سلامی میدهم

چون قاصدک پر می کشم بر تو پیامی میدهم


دنبال آن صحن و سرا دائم به هر سو میدوم

از دام زلفت بر همه مرغان قیامی میدهم


پر میکشم از این دیار تا بگذرم از نفس خویش

بر دست خدام حرم یک لحظه جامی میدهم


در و گهر میریزد از گرد لبت ای ماه ناز

می نوشم آن آب حیات بر شعر جانی میدهم


می بارد آن ابر بهار شب تا سحر از عشق تو

پس زین جهت خوابیدن از چشمم ، حرامی میدهم


دل داده ام بر درگه ت ای ضامن آهو رضا (ع)

از نفحه ی عطر حرم جان را مشامی میدهم


آقا به جان مادرت نظاره یی بر این گدا

تا در جهان بانگ رحیل زین خوش مرامی میدهم


حمید  خان محمدی



من از خرما به سلمان دادن این بیت فهمیدم...

کنار مضجع نورانی ات همواره مسکین است

که با اشک و فقان گوید، دلی دارم که غمگین است


علی موسی الرضا (ع) روحی فداک ، ای قبله ی حاجات

گره افتاده بر کارم ،  چه  اسماء تو شیرین است


به گرد شمع تو میگردم و می سوزم از عشقت

ندارم توشه ی راهی که هرچه بوده ننگین است


در احوالات خود بودم که آمد عالمی خاضع

دعا می کرد و من گفتم، خدایا این چه آیین  است


بنفشه در کلام او ملاحت در بیان او

بود رازی درون دل که این گام نخستین است


تو ای مسکین مزن دائم بر این طبل گرفتاری

به جان خود همی گویم که آن سر درون ، این است


(من از خرما به سلمان دادن این بیت فهمیدم

که بعد از چند صد سال عاشقی یک لحظه شیرین است)


حمید  خان محمدی


-بیت آخر از سروده های استاد عزیز سید رضا جعفری 

یا رضا (ع) یک دم نگاهی کن بر این بی بال و پر...

بر در بارگه ات سر میگذارم بی دریغ

در هوای کوی تو دل میسپارم بی دریغ


تا نگاهم بر ضریح تو فتاد ای ماه ناز

شسته شد رنگ خزان آمد بهارم بی دریغ


زائران هم در کنار مضجع نورانی ات

طالب گوشه نگاهی، ای نگارم، بی دریغ


یا رضا (ع) یک دم نگاهی کن بر این بی بال و پر

می کنی با ناوکت هر دم شکارم بی دریغ


یک نظر بر گنبدت ، عمر درازم می دهد

بی تلاطم میکند دل بی قرارم بی دریغ


از می لعل لبت پروانه در لیل و نهار

میپرد تا که بسوزد از شرارم بی دریغ


عاشقان خسته را راهی به جز کوی تو نیست

با دم اعجاز خود بشکن حصارم بی دریغ


حمید  خان محمدی