امشب تمام میشود از یک طلوع صبر...
فردا چگونه بگذرد از هجر چشم یار؟
حمید خان محمدی
در آب عکسی از رخ مهتاب دیده ام
دوری ولی درون دلم نقش بسته ای
خبری شد که همه غرق تحیُّر ماندند
آسمان گریه و ما خسته از این کج فکری
تنهایی ام نگارش تصویر خانه شد
ای کاش لحظه ای بنشینی مقابلم
عشق باعث شد که عاجز باشم از صبر فراق
کاش یک دریا ببینم چشم پر مهر تو را