غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

فال نیک...

به فال نیک گرفتم که سال نو شاید

نسیم باد بهارت به صورتم بوزد


حمید خان محمدی 

و من یمت یرنی...

و من یمت یرنی، مؤمنین و یا کفار

چه وقت شیرینی، مرگ در کنار علی (ع) 


حمید  خان محمدی 

هدیه ی الهی...

خدا مرا به وجودت هدیه ای بخشید

همین که با منی انگار صد گوهر دارم


حمید  خان محمدی

مجال آه...

مجال آه ندارم ز درد دوری تو

بیا و ماه نگاهت نهان مکن ز دلم


حمید  خان محمدی

امان از غریبی...

بر لبم مهر خموشی زده غربت... اما

حرف ها می‌زند این چشم، که دریای غم است


حمید خان محمدی