دست کسی به سرِّ نهانم نمی رسد
گوشی به داد آه و فغانم نمی رسد
دل گرم وعده های خیالات گشته ام
این بارِ کج به مقصد آنم نمیرسد
خواهم که در میان بگذارم کلام خویش
اما کسی به پای بیان م نمی رسد
قالو بلی یِ بار امانت به لب نشست
حمل ش به ظلم و جهل!؟... توانم نمی رسد
دریا نمی شود اگر از لطف، قطره ای
مِی باشد... این قضا، به گُمانم نمی رسد
باز هم نزاع واژه و دفتر شروع شد
دستم در این غزل به دهانم نمی رسد
شاه نجف کجا و کلام و غزل کجا
وصف صفات حق به زبانم نمی رسد
حمید خان محمدی