غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

دلم تنگ نگاه مهربانت شد

خیالم با صدای شُرشُر باران صفا می کرد

نوای روضه ی ترکی، دلم را مبتلا می کرد


همان روضه، که عمه، روز عاشورا برایم خواند

همان روضه که حاجتمند را حاجت روا می کرد


سه سالی قسمتم شد تا کنار عمه ام باشم

در آن ایام تنهایی، چه الطافی به ما می کرد


به یاد سوره ی حمدی که در شبهای بیماری

کنار بسترم می‌خواند و آهسته، دعا می کرد


به یاد بغض هایش از، غم تنهایی و غربت

به یاد اشک جانسوزش که با قلبم چه ها می کرد


به یاد بغچه ی چادر نماز و مُهر و تسبیحش

نشسته... بر سر سجاده، ذکرش را ادا می کرد


کنار سفره ی عصرانه ها و *چارچین* چایَش

تمام غصه هایم را به یک فنجان دوا می کرد


به یاد معجر زینب (س) که می‌افتاد، چشمانش

پر از باران غم میشد، نوای نینوا می کرد


شب جمعه به یاد عمه می گِریَم و می بارم

چه تقدیری!... چه تقدیری!... که اینگونه جفا میکرد!


حمید  خان محمدی


*توضیح: منظور از کلمه ی چارچین، همان دارچین هست و دمنوش دارچین مورد اشاره می باشد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد