غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

همیشه دردمندی مقتضای حالِ مسکین است

همیشه دردمندی مقتضای حالِ مسکین است
به ساحل سر نهادن عادتِ دریای غمگین است

مخواه از من که صحرای صبوری باشم آنجاکه
تمام کوه‌ها گفتند: بارِ عشق سنگین است

بُوَد عمری که در صبح طلوعش چشم بر راه‌ست
دلم آیینه‌ای دارد که بی‌اندازه خوشبین است

من از خرما به سلمان دادن این بیت فهمیدم
که بعد از چند صد سال عاشقی یک لحظه شیرین است

 استاد سید رضا جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد