غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

من محمد(ص) را دوست دارم

(من تو را بی اثر و معجزه باور دارم

دلخوشی ام فقط این است پیمبر(ص) دارم) 


مرغ مینای صلاتم پر پرواز نداشت

جلوه کردی و من از اَشهد تو پَر دارم


یک قلم آمد و بر دفتر تقدیر نوشت

بنده ی عشقم و از می دو برابر دارم


یا علی(ع) گفتم و عشق از سر خط جاری شد

اشک شوق ایست که در چشمِ منور دارم


و بدانید محال است که تا آخر عمر 

دست از فاطمه (س) و آل علی(ع) بردارم 


شوق یک لحظه زیارت به دلم میکوبد

کشتن شاه صعودیست که در سر دارم


بغض و کینه همه در آل سقیفه پیداست

صبح و شب بر لب خود لعن مکرر دارم 


جبت و طاغوت کنار حرمت در خاک اند

زین جهت تا به ابد فکر مکدّر دارم


اگر آن یوسف زهرا(س) فرج اش حاصل شد

هر دو از قبر برون، بسته مصور دارم


حمید  خان محمدی

_بیت اول از سروده های استاد و دوست عزیزم مصطفی عمانیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد