غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

غرق نگاه

قلم به لوح قضا خورده تا غزل گل کرد...

دلداده ایم به یک جرعه ای از جام غم اش

از چه ما خسته ی راه یم؟ اگر دل دادیم

یا که مشغول گناه یم؟ اگر دل دادیم


کس نفهمید که در فتنه ی یک گردش چشم

وجهه را از چه سیاه یم اگر دل دادیم 


صرف شد در طلب پاسخ یک پرسش، عمر 

که ز تقدیر چه خواهیم؟ اگر دل دادیم 


ما که دیدیم چگونه نظرش جلوه گر است

پس چرا غرق نگاه یم اگر دل دادیم؟


نیست آسوده خیالی به ره کوی وصال

همه درحسرت و آه یم اگر دل دادیم


روی دلدار چه زیباست به شب های خیال

روشن از چهره ی ماه یم اگر دل دادیم


حمید  خان محمدی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد